محل تبلیغات شما

 

آنگاه که ریشه ام با ریشه ات تنیده شد
چه سخنها ی گزافی که از لبها برچیده نشد
درست آنزمان که در سیاره‌ای عطاردت به زمین نشستم میدانستم که میتوانم غروب زهره ات را به تماشا بنشینم و از آن منظره دل انگیز لذتی کوتاه نه لذتی طولانی را ببرم آنزمان که در تلاطم امواج ذهره گرفتار گشته بودم شیرینی میوه ممنوعه ات هوش از سرم پراند تمام پلیدی ها را از من رهاند.نگاهم تا که بر سیتره مریخ تو افتاد گویی از آن من است گویی اینجا تنها خانه من است.راستی از عطاردت تا به سیاه چاله افکار من چقدر راه است؟میدانی؟!!راستی از قدمهای ممنوعه ام در چمنزار احساست خبرت داده اند.آن مار زیبایم چه شد؟آن درخت ممنوعه که نه درخت از ما بهترانت را چه شد؟خبری از شیطانی های شیطان رجیم هم داری گفتم شیطان .شیطانه رجیمت را چه شد؟

كم است اما مملو از واقعيت است براي آني كه واقعي ترين بود

برای تو مینویسم تویی که خودت میدانی چه کسم هستی

چه کنم با نداشته هایم

ات ,ریشه ,ممنوعه ,ام ,لذتی ,شیطان ,که در ,آنزمان که ,را چه ,راستی از ,من است

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها